منو ببخش
به نام خدا
خانمها معمولا سالی یکی دوبار خونه تکونی میکنن، جوری که همه جا تمیزو مرتب میشه.خانمهای طلاب علاوه بر اون، یه بار دیگه هم خونه تکونی میکنن: آخر ماه رمضون. چون همسرشون بعد از یک ماه دوری میخواد به خونه برگرده.
روزی که منتظر بازگشت همسرم بودم خیلی سرم شلوغ بود؛ همه جا را به دقت بررسی میکردم که یه وقت چیزی از قلم نیفتاده باشه. ریزه کاری هایی که مونده بود را انجام دادم. هدیه ای که براش گرفته بودم را کادو کردم. محمد جواد را یه حمام حسابی بردم و لباس سفیدش را تنش کردم، آخه پدرش اون را دوست داره.
همه کارها تموم شد، خوشحال بودم اما به قول معروف خیالم تخت تخت نبود، همش میترسیدم نکنه چیزی را فراموش کرده باشم نه اینکه همسرم سختگیر باشه نه اصلا، ولی دلم میخواست خیلی خیلی خوشحالش کنم.
شب شد و ساعت از 12 گذشت. محمد جواد خوابش برد و من تو سکوت خونه فکر میکردم: چه کارهایی خوشحالش میکنه و از چه چیزایی خوشش نمیاد ؟
...آه!
...حالا معنی انتظار را میفهمم :
مولای خوبم من منتظر واقعی نبودم.
اگه کار کوچیکی هم انجام دادم چقدر خیالم راحت بود.
چقدر کوتاهی و بی توجهی؟!
آقای مهربونم ... ببخش.